بررسی تاثیرات کوچینگ در روانشناسی / 3 مدل کوچینگ
در دنیای امروز مفاهیم متفاوتی همچون کوچینگ در روانشناسی وارد علوم انسانی شدهاند تا بتوانند زندگی انسان را راحت تر کنند و ابزاری برای تسهیل رسیدن انسان به هدف هایش باشند. علم کوچینگ به معنای مربیگری است و از طریق مهارت هایی که توی این علم وجود دارد سعی میکند که یک مسیر و راه پیش روی انسان پیدا کند
به دلیل منعطف بودن حوزه علوم انسانی باعث شده است یک سری از مفاهیم ورشته ها به همدیگر گره بخورند که یکی از این رشته ها کوچینگ است.
روانشناسی و کوچینگ ، هر دو به مفهوم انسان و چالش هایشان تاکید میکنند که این موضوع باعث شده مانند بسیاری از رشته ها مفاهیم مشترکی با هم داشته باشند. مبحث کوچینگ در روانشناسی یک حوزه متنوع و جذاب است که ترکیبی از اصول روانشناسی و تکنیک های کوچینگ را با هدف توسعه و بهبود زندگی افراد به کار میگیرد و در این مقاله سعی داریم به بررسی عمیق، جامع و تاثیرات کوچینگ در روانشناسی بپردازیم و تفاوت ها و شباهت های دو رشته کوچینگ و روانشناسی را شرح دهیم.
تعریف کوچینگ در روانشناسی
روانشناسی کوچینگ یک روش همکاری بین افراد و روانشناسان با هدف ایجاد تغییرات مثبت و بالا بردن کیفیت زندگی افراد استفاده میشود که در این فرایند روانشناس با استفاده ازتکنیک ها و اصول های روانشناسی و کوچینگ به مراجعه کنندگان خود کمک میکند تا به اهدافشان سریعتر برسند و موانع روانشاختی که جلویشان گرفته را از سر راه بردارند
psychologytoday در اینباره میگوید:
Psychological coaching is a process that aims to help clients achieve concrete goals, identify and overcome obstacles to well-being and performance, and build skills that may be interfering with their success. Coaching is specific, goal-oriented, and can be conducted one-on-one or in a group.
کوچینگ روانشناختی فرآیندی است که هدف آن کمک به مشتریان برای دستیابی به اهداف مشخص، شناسایی و غلبه بر موانع رفاه و عملکرد، و ایجاد مهارت هایی است که ممکن است در موفقیت آنها اختلال ایجاد کند. کوچینگ خاص، هدف گرا است و می تواند به صورت تک به تک یا گروهی انجام شود.
تاریخچه روانشناسی کوچینگ
روانشناسی کوچینگ یه حوزه نسبتا جدید در دنیای روانشناسی است که به منظور ارتقای عملکرد، دستیابی به اهداف، توسعه شخصی و کاری از طریق همکاری با افراد یا گروه ها شکل میگیرد. در طی دهه های اخیر کوچینگ بعنوان یک رویکرد موثر در توسعه فردی و سازمانی نام برده میشود که در ادامه میخواهیم به تاریخچه تاثیر کوچینگ در روانشناسی بپردازیم.
دهه 1960
ریشه های کوچینگ به دهه 1960 برمی گردد ولی در آن زمان به عنوان مفاهیمی ناآشنا شناخته میشده است. ایده ها و مبانی کوچینگ در زمینه های مختلفی مانند روانشناسی، مشاوره، توسعه شخصی و مدیریت پدید آمد.
دهه 1970
با شروع این دهه مفاهیم مرتبط با کوچینگ در زمینه مشاوره تحصیلی، مدیریت، توسعه فردی وسازمانی اهمیت پیدا کرد.
دهه 1980
در این دهه اصطلاح کوچ برای اولین بار در مقالات و منابع مشاهده شد. این اصطلاح اولین بار توسط تیم گالوی به کار گرفته شد.
دهه 1990
این دهه شاهد رشد قابل توجهی در زمینه کوچینگ بود. این مفهوم به مرور در دنیای کسب و کار، توسعه شخصی و کاری، موفقیت و حتی زندگی روزمره افراد نیز راه پیدا کرد.
دهه 2000
در این دهه روش ها و مدل های مختلف کوچینگ شکل گرفتند. کتب و منابع زیادی در حوزه کوچینگ منتشر شد و بعد از سال ها به عنوان یک شغل رسمی و معتبر شناخته شد.
در حال حاضر کوچینگ به عنوان یک صنعت بزرگ وگسترده شناخته می شود. موسسات آموزشی مختلف اقدام به ارایه دوره ها و گواهینامه های کوچینگ کردند و این حوزه به عنوان یک ابزار موثر در توسعه افراد و سازمان ها تاثیر دارد.
در مجموع روانشناسی کوچینگ تحولات و تغییرات زیادی در دهه های اخیر به چشم خود دید. ترکیب بین علم روانشناسی و کوچینگ، به یک ساختار محنصر به فرد در کمک به افراد و مجموعه ها برای دستیابی به اهدافشان منجر شده است.
مدل های کوچینگ در روانشناسی
در کوچینگ دو مدل کلیدی برای ایجاد تغییر هدفمند وجود دارد که برای توسعه فردی و شغلی، تغییرات زندگی و تغییر سازمانی به کار میرود. این دو مدل، مدل گذار بریجز و مدل شلوسبرگ نام دارند.
مدل گذار بریجز
مدل گذار بریجز، یک مدل مفهومی در حوزه کوچینگ در روانشناسی است که به منظور توصیف روابط بین متغیر ها و عوامل مختلف در فرایند کوچینگ بهکار میرود. این مدل توسط جورج ویلیام بریجز توسعه یافت و تلاش میکند تا بهبود و ارتقا عملکرد افراد و گروهها را از طریق آسان کردن فرایند یادگیری انجام دهد.
این مدل بر اساس تمرکز بر عملکرد فردی و گروهی به پنج عامل تقسیم می شود که در ادامه این پنج عامل را شرح میدهیم :
1-شناخت
این عامل به فرد کمک میکند که خودآگاهی بیشتری در مورد خودش، اهدافش، میزان منابع و محیط خودش پیدا کند و این شناخت به ارتقا درک و توانایی تحلیل افراد در مواجهه با چالش ها کمک شایانی میکند.
2- پذیرش
این عامل به افراد کمک میکند تا احساسات و افکار خود را بدون انکار و مقاومت تجربه کنند. پذیرش از راهنمایی کردن افراد به سمت فهم بهتری از خودشان و ایجاد تغییرات مثبت شروع می نماید.
3- انتخاب
این عامل به افراد کمک میکند تا در مسیر تغییرات مثبت قرار بگیرند. افراد با بررسی گزینه ها و تصمیم گیری های خود مسیرهایی را انتخاب میکنند که به تحول ارزش ها و اهدافشان نزدیک تر بشوند.
4- تعهد
این عامل مرتبط با تعهد به اقدامات و تغییرات انتخاب شده از سوی خودتان است یعنی اقداماتی که تصمیم گرفتید، انجام دهید که نتیجه آن ایجاد تغییرات مفید در عملکردتان میشود و به افراد کمک میکند تا با پیشرفت مداوم در مسیر اهدافشان گامی رو به جلو بردارند.
5- انعکاس
این عامل به افراد کمک میکند که با توجه به تجربیاتی که دارند، تحلیل خوبی انجام دهند و بعد از تحلیل، یادگیری های لازم را از تجربه هایشان به دست بیاورند.
این مدل گذار بریجز داخل یک چارچوب مفهومی در فرایند کوچینگ قرار می گیرد تا این فرایند را سازماندهی و بهبود دهد.
مدل گذار شلوسبرگ
یک مدل مفهومی در حوزه کوچینگ در روانشناسی است که با هدف کمک به افراد برای تحقق هدفهایشان و بهتر شدن عملکردشان توسعه یافت. این مدل توسط جوزف آکونر شلوسبرگ طراحی و نوشته شده است. پنج پایه مدل گذار شلوسبرگ عبارتنداز:
1-تعیین هدف
در این مرحله افراد به معین کردن اهداف خود میپردازند. این هدف ها باید مشخص، قابل اندازهگیری، قابل دستیابی و واقعبینانه باشد. تعیین هدف های واضح باعث میشود افراد به سمت یک جهت معلوم حرکت کنند.
2- اثر بخشی اعتقادات
در این مرحله افراد به ارزیابی و تغییر اعتقادات خودشان درباره توانایی هایشان برای محقق کردن اهدافشان میپردازند. اعتقاد به توانایی و مهارت های خود در مورد تحقق یافتن اهداف، انگیزه و اعتماد به نفس را تقویت می کند.
3- طراحی مسیر
در این مرحله افراد برنامه ها و مسیرهای خودشان برای رسیدن به هدف هایشان را طراحی می کنند. این برنامه ها شامل مراحل مختلف، منابع مورد نیاز و استراتژی های مشخص برای موفقیت هستند.
4- مدیریت
بعد از سه مرحله بالا، افراد به یادگیری نحوه مدیریت، کنترل احساسات و عواطف منفی که ممکن است در مسیر حرکت کردن به سوی اهدافشان پیش آید، میپردازند. این مهارت برای جلوگیری انحراف از مسیر هدفهایمان بسیار تاثیر دارد.
5- اعتماد به نفس
در این مرحله افراد با تجربه های موفقیت آمیز که از پشت سر گذاشتن مراحل قبل به دست آوردند، اعتماد به نفس بهتر و بیشتری به خود پیدا می کنند. این اعتماد به نفس تقویت میشود و به افراد کمک میکند که با انگیزه بیشتری به سمت اهداف خود حرکت نمایند.
نکته: شلوسبرگ در سال 1981 با تلاش خود برای طراحی یک مدل جامع برای تغییر عیبها و ناکامیها در جهت بهبود عملکرد افراد، سه مجموعه عوامل را که برای سازگاری فرد با آن تغییر اثر می گذارد را معرفی می کند:
1-ویژگی های خودگذار که شامل عوامل زیر میشود
تغییرنقش به معنی از دست دادن یا به دست آوردن نقش می شود.
منبع که میتواند این منبع داخلی یا خارجی باشد.
زمان بندی که میتواند شروع بصورت تدریجی یا ناگهانی باشد.
تاثیر مثبت یا منفی
مدت زمان که میتواند دایمی یا موقت باشد.
2-ویژگی محیط های قبل و بعد از گذار
شامل سیستمهای پشتیبانی داخلی، روابط صمیمی، انسجام خانواده، شبکه های اجتماعی، حمایت های نهادی و محیط فیزیکی می شود.
3-ویژگی های فرد در حال گذار
شامل صلاحیت روانی و اجتماعی، جنسیت و هویت جنسی، سن و طول عمر، وضعیت سلامتی، نژاد و قومیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، جهت گیری ارزشها و تجربه قبلی از گذار با ماهیت مشابه می شود.
مدل فراتئوری تغییر کوچینگ در روانشناسی
مدل فراتئوری، به منظور توصیف و آسان کردن فرایند تغییر در افراد و گروه ها ایجاد شده است. این مدل توسط رابرت دیلتز و ریچارد استورم در سال 2009 ارایه و بر اساس شش مرحله اصلی تغییر که در ادامه توضیح خواهیم داد، تشکیل شده است:
1-تشویق و ترغیب
در این مرحله افراد برای شروع فرایند تغییر از طریق راه هایی مانند ارایه اطلاعات، تشخیص نیازها و اهداف، ایجاد انگیزه و تعهد ترغیب می شوند
2-توجه و افزایش آگاهی
این مرحله بر تجربهها، الگو ها، اعتقادات و عواطف انسان تمرکز دارد و افراد در مورد این عوامل اطلاعات دریافت میکنند و آگاه می شوند. این آگاهی اولیه میتواند به افراد کمک کند تا متوجه اهمیت تغییر و توسعه شوند.
3-تصویرسازی و هدف گذاری
در این مرحله افراد تصویر آینده ایی مثبت از خودشان پدید می آورند و هدف های خودشان را تعیین میکنند. تصویرسازی و هدف گذاری به افراد کمک میکند تا متوجه تاثیر مثبت تغییرات در زندگی خودشان شوند.
4- طراحی و اجرای برنامه
در این مرحله افراد برنامه و استراتژیِ مشخصی رابرای دستیابی به اهدافشان، طراحی و اجرا می کنند. این برنامه ها شامل مراحل واضح، منابعِ مورد نیاز و اقداماتِ عملی میشود.
5- ارزیابی و بازخورد
در این مرحله افراد عملکرد خودشان را ارزیابی می کنند و بعد از ارزیابی، بازخورد دریافت می کنند. گرفتن بازخورد باعث نزدیک تر شدن تطابق عملکردشان با برنامه هایشان می شود و در صورت نیاز، تغییرات لازم را اعمال می نمایند
6- ثبات و حفظ
در این مرحله افراد به حفظ و تثبیت تغییراتشان در طول زمان میپردازند. مرحله حفظ وثبات شامل تقویت عادات مثبت و ایجاد استمرار در عملی کردن راهکار های موثر میشود.
مدل فراتئوری تغییر از طریق موارد بالا به افراد کمک می کند تا فرایند تغییر را مدیریت کنند، به هدف هایشان برسند و تغییرات مثبت را در زندگی خودشان اعمال و حفظ نمایند.
اهمیت و مزایای کوچینگ در روانشناسی
کوچینگ در روانشناسی تاثیرات مثبت بسیاری از جمله: افزایش خودآگاهی، افزایش اعتمادبهنفس، بهبودِ روابط، مدیریتِ استرس و تغییرِعادات منفی دارد.
این روش به افراد کمک میکند تا بتوانند بهرهبری و کیفیت زندگی شان را بالا ببرند. درادامه به بررسی و اهمیت کوچینگ در روانشاسی می پردازیم.
1-هدایت در مسیر تغییر
کوچینگ در روانشناسی به افراد کمک می کند تا ابتدا اهداف خود را شناسایی و سپس مسیر مناسبی را برای تغییر و بهبود عملکردشان انتخاب کنند. کوچینگ در این فرایند بهعنوان یک همراه و راهنما مشتری را در راهی موثر به سمت هدف هدایت می کند.
2-افزایش خودآگاهی
یکی از مهم ترین مزایای کوچینگ در روانشناسی، افزایش خودآگاهیِ افراد است که به آنها کمک می کند شناخت بهتری از خودشان، توانایی هایشان، نقاط قوت و ضعف هایشان دست پیدا کنند و بدین صورت در تعیین اهداف و تغییرات مثبت در رفتارهایشان میتوانند موفق تر ظاهرشوند.
3-تعیین اهداف واقع گرایانه
کوچینگ در روانشناسی به افراد کمک می کند تا هدف هایی واقعی و متناسب با ظرفیت ها و تواناییهای خودشان انتخاب کنند. تعیین اهداف بصورت دقیق و در بازه زمانیِ محدود باعث ایجاد انگیزه قوی تری درفرد میشود.
4- تمرکز بر راه حل
کوچینگ در روانشناسی بهجای تمرکز برمشکلات، بر راهحلها و اقدامات عملی تمرکز میکند. این روش به افراد کمک میکند تا بهجای گرفتارشدن در یک چرخهِ منفی و معیوب به دنبال راهحلهای خلاقانه و موثر برای مشکلات خودشان بگردند.
5- افزایش انگیزه و انرژی
مشتریانی که از کوچینگ در روانشناسی استفاده می کنند، انگیزه و انرژی بیشتری نسبت به سایر افراد برای دنبال کردنِ اهدافشان پیدا می کنند. کوچ با استفاده از تکنیک های انگیزشی افراد را به سمت تحققِ اهدافشان هدایت می کند.
6- ایجاد تغییر مداوم
یکی دیگر از مزیتهای کوچینگ در روانشناسی ایجاد تغییرات مستمر و دائمی در رفتار و عاداتِ افراد است. این روش به افراد کمک میکند تا تغییرات رفتاریِ خود را به شکلِ پایدار در زندگی خود ایجاد نمایند.
بیشتر بخوانید: هفت استراتژی بازاریابی در کوچینگ
اساس ها و نظریه های کوچینگ در روانشناسی
1-تکنیک های مشاوره و راهنمایی
یکی از اصول کوچینگ در روانشناسی، استفاده از تکنیک های مشاوره و راهنمایی است. در این مرحله روانشناس با دقت گوش دادن، توجه به مشکلات و اهداف مشتریان به آنها کمک می کند تا تصمیمات بهتری را اتخاذ کنند.
2-کوچینگ در روانشناسی انسان گرا
شاید بتوان گفت که مهم ترین شاخه از روانشناسی که درکوچینگ بصورت ویژه و بسزایی تاثیر میگذارد، روانشناسیِ انسانگرا است که از اهداف آن به مواردی همچون خودشکوفایی و توسعه فردی میتوان اشاره کرد. این نوعِ روانشناسی مانند کوچینگ اعتقاد دارد که انسان، فردی مبتکر و خلاق است که هر وقت فرصتِ لازم را در اختیار داشته باشد میتواند شرایط خود را بهبود ببخشد و به موفقیت های بیشتری دست پیدا کند.
پروسهِ روانشناسیِ انسانگرا حول محور درمانگر و درمانپذیر بر اساس سه فاکتور شکل می گیرد که به شرح زیر است.
1-واقعبینی (به دور از خیالات و رویا پردازی ها )
2-اعتماد دوطرفه میان مراجعه کننده و رواندرمانگر بر اساس محرمانه بودن مکالمات بین آنها
3-درک همدلانه
نکته : حتما باید فاکتور های بالا در جلسات مشاوره و کوچینگ رعایت شود تا کیفیت جلسات حفظ شود.
کوچینگ انسانگرایانه یک رویکردِ حمایتی دارد که در آن به هیچ وجه قضاوتی شکل نمی گیرد و به مراجعهکننده کمک می کند تا ابتدا احساسات و عواطفش را کاملا بپذیرد وسپس در راه رسیدن به اهدافش قدم بردارد. حال فرد احساسی واقعیتر و عمیقتر از معنا و مفهوم زندگیش به دست می آورد و با برطرف کردن موانع پیشِ رویش به پتانسیل کامل خودش دست پیدا می کند.
کوچینگ در روانشناسی مثبت گرا
یکی دیگر از شاخههایِ روانشناسی که در مبحث کوچینگ وارد شد، روانشناسی مثبتگرا است. این نوع روانشناسی در مورد مطالعهِ علمیِ اینکه چه چیزی باعث شادی و رضایت افراد می شود، صحبت میکند. این شاخه در واقع بر ویژگی هایِ مثبت، نقاط قوت، پتانسیل و استعدادهای افراد تمرکز می کند و این توانایی در روانشناسی مثبتگرا وجود دارد که پتانسیل افراد را با برنامه مشخصی تبدیل به موفقیت کند.
نکات مهم کوچینگ در روانشناسی مثبت گرا
اساس و بنیان هر دو رشته روانشناسی و کوچینگ بر اصل شایستگی انسان برای رسیدن به اهدافش استوار است. ممکن است در مسیر انسان یک سری چالشهایی وجود داشته باشد که برایش استرس و نگرانی به وجود آورد اما هر دو رشته در تلاش هستند که با تکیه بر احساسات مثبتِ وجودیِ انسان، در فرد آن انگیزه لازم را در جهت رسیدن به اهدافش ایجاد کنند.
کوچینگِ روانشناسیِ مثبت در مورد شناسایی و توسعه نقاط قوت، ایجاد خوشبینی، سرمایه گذاری در روابط مثبت و همسویی با اهداف، اشتیاق، انگیزهها و اهداف کاربرد دارد و در آن مشتریان به جای اینکه صرفا وسیله ایی برای رسیدن به هدف باشند، به سمت اهدافی کاملا رضایت بخش حرکت می کنند.
کوچینگ در تئوری یادگیری
یکی دیگر از مبانی روانشناسی، تئوری یادگیری است که نقش مهمی در رویکرد کوچینگ دارد. اصل پاداش و تنبیه مهم ترین وجه تئوری یادگیری را شکل می دهد.
زمانی که مراجعه کننده، پا در مسیری می گذارد که منجر به موفقیتش میشود، کوچ او را با واژههای تشویقی، همراهی و حمایت می کند تا با انگیزه بیشتر، سریعتر به خواسته هایش برسد اما در مقابل اگر مراجعه کننده اقدامات منفی انجام داده باشد، کوچ با روش های خودارزیابی این دیدگاه را به فرد منتقل می کند که به عنوان یک درس عبرت به موضوع نگاه کند.
نکته: خودآگاهی مهم ترین نقش را در کوچینگ دارد.
کوچینگ در مقایسه با آموزش
هدف اول هر برنامه آموزشی این است که که کارآموز را برای انجام کارهای مشخص بعد از آموزش آماده کنیم. برنامه آموزشی توسط مدرس از قبل تعیین شده و معمولا انعطافپذیر و قابلتغییر نیستند و طوری هم طراحی شدهاند که شایستگی های خاصی را به کارآموز منتقل کنند. بهطورکلی کارآموز باید خود را با روند و ساختارآموزش وقف دهد.
بنابراین هر آموزش در مقایسه با کوچینگ فرایندی با انعطاف کم و از پیش تعیین شده است. در کوچینگ، مراجع نحوه انجام کار و اهداف قابل دستیابی را مشخص می کنند البته امکان دارد بعضی از مدرسان مهارت های کوچینگ ِعالی داشته باشند و یک کوچ هم بتواند بهعنوان یک مدرس بهخوبی نقشش را ایفا کند.
مورد های بسیاری هستند که علیرغم رضایت از یک برنامه آموزشی ولی افزایش عملکرد اتفاق نمیافتد.یک دلیل عدم افزایش عملکرد، واضح نبودن برنامه آموزشی برای انتقال مهارت های فراشناختی به کارآموز است. با این حال مهارت های فراشناختی مانند توانایی تفکر در مورد احساسات و رفتار های خود عوامل اصلی به منظور تسلط پیدا کردن بر مهارت های جدید هستند.
از آنجایی که پرورش چنین مهارت هایی در فرایند کوچینگ نقش محوری دارند، کوچینگ میتواند بهعنوان یک مکمل مفید یا جایگزین برای برنامه های آموزشی محسوب شود. همانظور که اولیور، بان و کاپلمن در سال 1977 متوجه شدند آموزشی که با پیگیری یک کوچ بصورت یک به یک انجام شود، بهطور چشمگیری باعث افزایش بهرهبری در مقایسه با آموزش انفرادی میشود.
تفاوت های کار روانشناس با کوچ چیست؟
درمانگری مجموعهایی از تکنیکها است که موجب همراهی فرد ورسیدن به بهبودی و ثبات در روحیات و رفتار میشود.روانشناس فرض میکند مراجعه کننده در مورد همه چیز به ویژه درباره زندگی شخصی خودش صحبت میکند و او را برای درک بازسازی وقایع مختلف زندگی راهنمایی و هدایت میکند. کوچ، یک فرد یا یک تیم را در جهت ترغیب و رسیدنِ به اهداف و مقاصد کاری یا شخصی همراهی مینماید.
ینابراین اگر می خواهید بدانید باید به کدام شخص مراجعه کنید، سوالهای زیر را از خود بپرسید.
1-آیا میخواهید نکتهایی از گذشتهِ خود را روشن کنید؟
2-آیا ترجیح میدهید بیشتر روی آیندهتان تمرکز کنید تا اتفاقات مربوط به گذشته ؟
3-آیا میخواهید به سمت اهداف خود حرکت کنید ؟
اگر جواب شما به سوال 1 بله هست، باید به روانشناس و اگر جوابتان به سوال 2 و 3 بله هست، باید به کوچ مراجعه فرمایید.
*روانشناس و کوچ مکمل یکدیگر هستند. توجه داشته باشید فقط روانشناس یا روانپزشک صلاحیت دارد در مورد افراد دارا آسیب های روانی راهکار ارایه دهد، علاوه بر این کوچها هم برای شناسایی آسیب های روانی آموزش میبینند تا بتوانند مراجعه کنندگان را به روانشناسان و همکاران خودشان ارجاع دهند. در واقع روانشناس رو به گذشته و کوچ رو به آینده مینگرد.
*میتوان مراجعه کنندهایی را تصور کرد که بعد از جلسات روانشناسی میخواهد بک برنامه شخصی و کاری برای خودش تهیه و اجرا کند و برای آن از خدمات کوچینگ استفاده کند یا مراجعه کنندهایی که نتوانسته در کوچینگ به سمت اهداف خود پیش رود، ممکن است به بررسی و حل مشکلات گذشته خود نیاز داشته باشد و به روانشناس مراجعه کند.
* در کوچینگ اجازه برچسب زدن، تشخیصی دادن، هدایت کردن مراجعه کننده به جایگاهی که مشاور به ذهن خودش میرسد را نداریم.
پرسشهایی برای فهم هر پبیشتر روانشناسی و کوچینگ
لایه های کوچینگ چیست ؟
بهبود فردی
تاثیر بر روی ارتباطات که از خانواده شروع و به بخش های مختلف جامعه میرسد.
استفاده از مهارتهای کوچینگ
افراد میتوانند مستقینا بهعنوان یک کوچ شروع به فعالیت کنند.
کوچینگ چگونه میتواند به افراد درمانگر کمک کند
کوچینگ، دانشی را که از طریق درمانگر به مراجعه کننده داده میشود را به بینش تبدیل میکند
کی به روانشناس مراجعه کنیم و کی به کوچ
اگر مشکلات حل نشدهایی از گذشته دارید به روانشناس مراجعه کنید. تخصص کوچها در ساختن حال و آینده و تخصص روانشناسان در حل مشکلات گذشته است. تمرکز روانشناسان روی احساسات و تمرکز کوچها بر روی هدفگذاری و ساختن آینده است. روانشناسان برای داشتن آینده ایی بهتر به افراد ضعیف کمک میکنند و کوچها بیشتر به افراد کارآمد در جهت کارآمدتر و بهترعمل کردن کمک میکنند.
اگر مشکلاتی مانند اضظراب، افسردگی، فوبیا، پارانویا و غیره دارید، به کوچ مراجعه نکنید اما برای شناخت بیشتر اهداف، ارزشها، رسالت تان در زندگی، ساختن آیندهایی بهتر و به دست آوردن رضایت بیشتر در زندگی میتوانید به کوچ مراجعه کنید.
کوچینگ در روانشناسی چه کمکی به ما میکند
وضعیت کنونی شما را بررسی میکند تا بتواند ارزیابیِ خوبی در مورد نحوه کار با شما انجام دهد. به شما کمک میکند تا متوجه هدف و رسالتتان بهصورت دقیق وشفاف شوید. انگیزه بخش و الهام بخشِ شما برای رسیدن به اهدفتان است. کوچینگ در روانشاسی به شما کمک میکند تا در حین کار با کوچ میزان پیشرفتتان را اندازه بگیرید و توسط کوچ تمریناتی برای دستیابی سریعتر به اهدافتان تعیین میشود. با دقت گوش دادن و یافتن راه حا های مناسب برای شما ازجمله کارهای کوچینگ در روانشناسی است. هم کوچینگ هم روانشناسی یا روانِ انسان سروکار دارند اما روانشناس عمدتا با افراد دارای روان ناسالم و کوچها بیشتر با افراد دارای روان سالم تر کار میکنند.
کوچینگ چه چیزی را تنظیم میکند و چگونه؟
تجربه انسان چهار بعد را شامل میشود: افکار، احساسات، رفتار و موقعیت یا محیط های اجتماعی
بین این چهار بعد یک رابطه و تقابل دو به دو وجود دارد مثلا نحوه تفکرِما بر احساسِ ما تاثیر میگذارد، احساسِ ما بر رفتارِ ما تاثیر میگذارد، موقعیت ها و محیطها هم میتوانند رفتارهایِ خاصی را ایجاد کنند.
بنابراین پشتوانه یک رویکردِ شناختی- رفتاری برای کوچینگ این گونه است که با تنظیم هر چهار بعد، رسیدن به اهداف انسان را به بهترین شکل ممکن تسهیل میکند.
جمعبندی
کوچینگ در روانشناسی ترکیبی از روانشناسی و کوچینگ است و بهعنوان یک یک روش همکاری بین روانشناسان و افراد به منظور بهبود کیفیت زندگی افراد استفاده میشود. در این فرایند با استفاده از تکنیکهای این حوزه به مشتریان خود کمک میکند تا به اهدافشان دست یابند و موانع روانشاختی را شکست دهند. این علم در زمینه توسعه فردی،توسعه بیزینس،کوچینگ رهبری، کوچینگ تحصیلی و غیره به افراد کمک میکند تا زندگی همراه با رضایتمندی را تجربه کنند.
امیدواریم در این مقاله توانیته باشیم دیدی جامع د ر مورد کوچینگ، روانشناسی و کابردهای آن در زندگی و روزمره ارایه داده باشیم و در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر به قسمت تماس با ما مراجعه نمایید.
دیدگاهتان را بنویسید